MATNE MOREDE NAZAR تلخ تر از قهوه ی تلخ...

اهل شب

تلخ تر از قهوه ی تلخ...

 

 

زندگیم مثل یه قهوه تلخ ، تلخ شده.کاش می تونستم هویت از دست رفتم بدسه بیارم،یکی بهم گفت بره نباش گرگ باش اما من شدم هیچ!!!!!گفتن از غم از حس کردنش سخت تره،دلم گرفته خدا باورکن دلم گرفته ای کاش اینا همش یه خواب بود یا یه قصه … خدایا گذاشتیم سر دوراهی که نفرت حس کنم،نفرت چندین ساله ام از زندگی…از هیچی…تو این مدت تعادل روحی ندارم سنگینی روحم روی تنم حس میکنم…شدم عین یه مرده که راه میره…

روزا داره میره و سریع و سریع هم میره و از اون سریعتر شکستگی من…خیلی وقته سیاهیم از سفیدیم جلو شده و سبقت گرفته…

شدم یک عروسک مرده،خودت جا من بزار،من حق فریاد ندارم؟حق فریاد حقم از روزگار دارم یا نه؟نمک نپاش روی زخمم نامروت ،از روزی که دفتر زندگیم وا شده با مدا سیاه توش نوشتن…

میخوای خدارا شکر کنم؟توکل کنم؟امیدم به اون باشه؟بزار راحتت کنم که دیگهاینا به من نگی اگر این کارا نبود تا الان سرپا نبودم و نمیتونستم نفس بکشم،ثانیه هام میگذره و سکوت جای صدارا تومن داره میگیره،خسته ام رسیدم نه خط ولی میخوام زندگی از سر خط بنویسم…شایدم دل بکنم از دنیا و هرچه زیبایی که واسم نداشته…چیزی نیست واسه گفتن دیگه دهنم قفل شده و چیزی ندارم واسه نوشتن اینُِِ قلمم میگه…

 

 

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 

 

 


 

 

 

 

 

 


 


این روزها خودم انقدر سیگار

برای دود کردن دارم

تو دیگر کبریت برای آتش زدن روح و روانم نکش

لعنتی
....

پی نوشت:
این برای شماهایی هست که از درد هیچ بویی نبردین

تویی که بدون اینکه در مورد کسی چیزی بدونی

تهمت میزنی برو دنبال کارت برو پی خوشی هات

اینجا جای تو نیست

اینجا فقط جای خودم و کسایی مثل خودم هست که معنی غم وتنهایی رو با بند بند وجودشون درک کردن....




 



[ پنج شنبهبرچسب:, ] [ 1 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]